رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

برای دخترم رها

بعد ار 2 ساله گی!

رهای من سلام خیلی وقته نبودم در این چند ماه خیلی اتفاقا افتاده مثلا اینکه شما دیگه برات پوشک نمیزارم. رها خانمم اینقدر قشنگ برام قصه میگی که نگو . غذا خوردنت هم خیلی بهتر شده دیگه کمتر بهونه میاری ... امروز مادر جون (مادر من) اینجا بود وشمام خیلی راحت به من گفتی مامان من میرم خونه مادر جون بعد هم دست مادر جون رو گرفتی و رفتی . رها خانم من خیلی تو خونه به من کمک میکنه مثلا من جارو میکنم اونم دستمال میکشه من وسایل اضافه رو جمع میکنم اونم دوباره یه سری دیگه وسیله میریزه . یک سره یاداره با تلفن صحبت میکنه یا داره برای من یا باباش قصه میگه یا اعصابش خورده که چرا ما یه سره نگاش نمیکنیم آهان یادم رفت بگم یاداره خونه رو به هم میریزه.کتاب...
8 اسفند 1391

تولد 2سالگی!

رها خانومم 10 آبان 2 ساله شدی و الآن حسابی برای خودت خانومی شدی. روز تولدت حسابی سرحال و خوشحال و خندون بودی و اصلا منو اذیت نکردی. همین باعث شد عکسهات ازهمیشه خوشگل تر بشن. قیافه ات موقع دیدن کیک!!! اینم کیک تولد که سلیقه ی مامانِ.  و فوت کردن شمعها توسط رها جون! بعد از اینکه شمعهارو فوت کردی برای خودت دست زدی و گفتی تولد مبارک! والبته وقتی هم کسی حواسش نبود یواشکی به کیک ناخنک میزدی!!!  اینم میز غذایی که برای مهمونا تدارک دیده بودیم . البته سهم تو از اون همه غذا فقط یه تیکه نون باگت شد!!!  خیلی زود هم از لباس عروس خسته شدی(البته این لباس عروس خوشگل ه...
10 آذر 1391

رها در 23 ماهه گی

سلام رها خانم یک ماهه دیگه 2ساله میشی و من هنوز باورم نشده که اینقدر زود بزرگ شدی عزیزم الان دیگه خیلی وقته که کامل حرف میزنی و ماشالله خیلی زیاد هم شیطون شدی  یه چیز بامزه چند شب پیش رفتیم خونه عزیز (مامان بابا احسان) عزیز نشست کنار بابایی و سرشو بوسید یه دفعه رفتی جلو عزیز وایسادی و گفتی عزیز لوسش نکن مام زدیم زیر خنده ... این روزا یه کم سرما خوردی و تب داری دیشب اومدی پیشم نشستیو گفتی مامانی اکر (فکر) کنم تب دارم... ...
24 مهر 1391

رها در 21 ماهه گی

سلام رها جونم رها چی بگم من که هرچی بگم کم گفتم ماشاالله حرف زدنت خیلی بهتر شده و تمام کلماتو میگی البته خیلی اشتبام داری ولی همین اشتبا هات بینهایت بامزت کرده مثلاً لطفاً رو می گی (اوشباً) ، شلمنده (شرمنده) ، زحمت اشیدی(زحمت کشیدی ).اولو (هلو) .ابیش(هویج)..... از شیطنت هم نگو که ماشاالله کم نمیاری..       ...
27 مرداد 1391

جدیدترینهای رها

سلام قربون چشمات بشم رها جونم اینقدر با مزه شدی که نگو صبها که از خواب بیدار میشی و منو صدا میزنی میگی مامان شونم(جونم) عاشگیدم(عشقتم) تازه خیلی چیزای دیگم یاد گرفتی بگی مثل دوست دارم ، دایی مسعود ، خودم بلدم، ممیخورم(نمیخورم) ، آب میخوام ،و خیلی چیزلی دیگه،  شعر تولدت مبارکم بلدی البته به زبان خودت قربونت برم من از شیطونیهات دیگه چیزی نمیگم چون خیلی زیاده...  
1 مرداد 1391

جدیدترین عکسهای رها

رها در حال هندوانه خوردن(وای که چه خوشمزه میخوری تو و چه بامزه میگی ادونه (هندونه)) رها کنار دریاچه پارک شرقی رها ومامان رفعت   ماشالله رها مثل طوطی هرچی میگم تکرار میکنی وای اینقدر بامزه شدی که نگو قربونت برم من       ...
21 خرداد 1391

جدیدترین اخبار رها

سلام عسلک مامانی از کجا شروع کنم که ماشالله شیرین کاریات زیاده اول اینکه منو فقط وقتایی که خیلی کار داری مامان صدا میکنی بقیه اوقات شهشادی (شهرزاد) هستم . عزیزم اینقدر کارای خطر ناک میکنی که میترسم تنهات بزارم مثل آویزان شدن از اپن یا بالا رفتن از پنجره یا تاب خوردن از کنسول آیینه و شمدان و.... مامانی خیلی با مزه حرف میزنی مثلا از شعر تاب تاب عباس خدا منو نندازی فقط عباسی و نندازی رو بلدی و تمام سین ها رو شین تلفظ میکنی راستی یه چیز دیگه عاشق این هستی که بشینی سر سفره و با بقیه غذا بخوری که این کارتو خیلی دوست دارم تمام اجزای صورت و دستها و پاهاتو بلدی وقتی میگم نشون میدی اسماشم نصفه و نیمه میگی مثل ابرو که میگی ابو یا چشم که میگی ...
2 خرداد 1391

عید

رهای من سلام امسال دومین عید عمرتو پشت سر گذاشتی عید خیلی خوبی بود کلی مهمونی رفتی و کلی هم عیدی گرفتی و کلی آجیل خوردی البته سوم عید مریض شدی الهی که من برات بمیرم اسهال و استفراق ویروسی گرفتی . الان دیگه کامل راه میری و میدوی خیلی هم بامزه حرف میزنی که توی یه جمله چند کلمش مفهومه ولی بلآخره برای هرچی یه معادل داری ولی انصافا خوب حرف میزنی و خوبتر شیطونی میکنی تمام خونه رو توی سه سوت به هم میریزی .    
13 فروردين 1391