رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

برای دخترم رها

نگرانی های من

سلام مامانم: رها مامانی چند وقته خیلی نگرانم آخه نسبت به بچه های دیگه که دورو برمون داریم شما یه کم لاغری چکار کنم مامانی هر کار میکنم تپل نمیشی دکتر میگه وزنت عادیه ولی من ناراحتم یه نفر کمکم کنه تورو خدا رهای من خیلی دوستت دارم ...
21 ارديبهشت 1390

رها شیطون میشود

رها مامانی سلام: چند روزه شروع کردم بهت سوپ میدم ولی کلی فیلم دارم با این سوپ خوردن شما سوپ رو میخوری ولی بعدش شیر نمیخوری بابایی میگه از مزه سوپش بیشتر خوشش میادآخه گلی خودت بگو چیکارت کنم امروز بسکه جیغ زدی سردرد گرفتم آخه مگه میشه شیر نخوری خلاصه من موندم بااین کارای شما خیلی ناز داری حالا حالا ها باید بابایی ناز بکشیم دوستت دارم هوارتاااااااااااااااااااااا نازتم میکشم   ...
19 ارديبهشت 1390

امیر محمد

رها کوچولو عزیز مامان : 8 اسفند وقتی که تو 4ماهه بودی خاله نیلوفر نی نیش دنیا اومد اسمشو امیر محمد گذاشتند روزای اول خاله نیلوفر شیر نداشت که به امیر محمد بده رای همین من یعنی مامان شما بهش شیر دادم و حالا امیر محمد داداش شماست وامیدوارم که دوستش داشته باشی ...
19 ارديبهشت 1390

10 آبان

          رهای من سلام : 18 روز تا به دنیا اومدنت باقی مونده بود 9 آبان بود از سر شب احساس کردم یه کم دارم اذیت میشم ولی اهمییت ندادم تا اینکه ساعت 2 نصفه شب درد بیشتر شد و با پدرت رفتیم بیمارستان و من بستری شدم پرستاره که داشت منو بستری میکرد گفت چرا سزارین نمیکنی دردم نمیکشی ولی من میخواستم دنیا اومدنت رو حس کنم وتو فردا صبحش ساعت 11 به دنیا اومدی خدا قشنگترین عروسکش رو به من و بابا احسان هدیه داد در ضمن زود دنیا اودنت یه دلیل دیگم داشت میخواستی عمه اعظم رو که 13 آبان میخواست مکه بره خوشحال کنی شیطون خانم خیلی خیلی دوستت داریم ...
19 ارديبهشت 1390

فرنی خوردن رها

دخی جونم سلام تاحالا فکر میکردم شکمو نیستی ولی این چند روزه بهم ثابت شد نه بابا شکمویی فقط برای ما ناز میکنی میدونی خریدار داره .... خلاصه میگفتم روز اولی که فرنی بهت دادم چند قاشق بیشتر نشد ولی بعدش اینقدر جیغ کشیدی که مجبور شدم بازم درست کنم حالا خوبه که چاقم نیستی ولی هزار ماشالله خوش خوراکی   ...
19 ارديبهشت 1390

حرکات جدید

دخی جونم سلام : امروز صبح با صدای شما از خواب بیدار شدم فکر کردم مثل همیشه شیر میخوای رفتم شیر درست کرم (چون شیر من اذیتت میکرد دکتر شیر خشک گفته بهت بدیم) خلاصه شیر به دست اومدم سر تختت که دیدم بعله جناب عالی تو خواب باسر شیرجه زدین زیر بالش تون بعدم همون جا گیر کردین و بعدهم اینقدر دستو پا زدین یه پاتونم رفته زیر تشک خلاصه بابا رو صدا زدم کلی دو تایی به این وضیتتون خندیدیم بعدم شیرت رو که خوردی دیگه نخوابیدی منم رفتم به کارام برسم و شما رو دادم به بابایی یه نیم ساعت بعد صدای قربان صدقه های بابایی بلند شد زودی اومدم ببینم چی شده که بابایی داره اینجوری میکنه راستش یه کمی هم حسودیم شد دیدم که بعله جناب عالی که تا دیروز قلت میزدی و ...
19 ارديبهشت 1390

یه عکس پر خاطره

ین عکس رو دوستش دارم وکلی خاطره برام داره  توی این عکس رها تازه 2ساعته دنیا اومده واسه همین میزارمش اینجا تا هروقت میام ببینمش خیلی خیلی عاشقتم رها خانمم         ...
19 ارديبهشت 1390