حرکات جدید
دخی جونم سلام :
امروز صبح با صدای شما از خواب بیدار شدم فکر کردم مثل همیشه شیر میخوای رفتم شیر درست کرم (چون شیر من اذیتت میکرد دکتر شیر خشک گفته بهت بدیم) خلاصه شیر به دست اومدم سر تختت که دیدم بعله جناب عالی تو خواب باسر شیرجه زدین زیر بالش تون بعدم همون جا گیر کردین و بعدهم اینقدر دستو پا زدین یه پاتونم رفته زیر تشک خلاصه بابا رو صدا زدم کلی دو تایی به این وضیتتون خندیدیم بعدم شیرت رو که خوردی دیگه نخوابیدی منم رفتم به کارام برسم و شما رو دادم به بابایی یه نیم ساعت بعد صدای قربان صدقه های بابایی بلند شد زودی اومدم ببینم چی شده که بابایی داره اینجوری میکنه راستش یه کمی هم حسودیم شد دیدم که بعله جناب عالی که تا دیروز قلت میزدی و به شکم میخوابیدی حالا قلت میزنی بعدم سرتو فشار میدی رو زمین محکم خودتو میدی جلو وای نمیدونی من چه ذوقی کردم اینقدر بامزه سرتو فشار میدی رو زمین و باسنتو بلند میکنی که سر بخوری بری جلو که نمیدونی وای خیلی جیجری شدی فکر کنم تا یکی دو هفته دیگه یاد بگیری چهار دستو پا بشی اون روز برسه فکر کنم من و بابات از ذوقمون سکته بزنیم دخی جون آخه خیلی کارات بامزست.
وای قربونت بشه مامان، عسلکم،ملوسک مامان نمیدونی وقتی باذوق برام میخندی و سرتو تو بغل بابایی قایم میکنی چقده کیف داره دوستت دارم هوارتاااااااااا
تا یه روز دیگه و یه کار جدید دیگه بای بای