رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

برای دخترم رها

دندون

سلام رها خانمم: چند روزه حالت زیاد خوب نیست خیلی کسلی ،مدام دستات توی دهنته و خیلیم گریه میکنی خلاصه حال خرابی داری امروز که دقت کردم دیدم که ای دل قافل لثه هات حسابی ورم کرده و یه چیزایی مثل جوش زده به مامی رفعت زنگ زدم گفتم چرا اینجوری شده یعنی داره دندوناش در میاد گفت که آره خانمی تا چند روز دیگه صاحب 2تا دندون خشگل میشه مبارکت باشه عزیزم. دوستت دارم هوارتاااااااااااااااااااااااااااااا ...
15 تير 1390

رها مینشیند

رهای مامان سلام رها جونم 1هفته دیگه 8 ماهه میشی از یکی دو روز پیش بعد از سعی زیاد و کلی افتادن یاد گرفتی بشینی خیلی خوشحالم و خیلی هو کیف کردم واست. هر روز  بیشتر از دیروز دوستت دارم تو ام به من خیلی وابسته شدی نمیدونی وقتی با اون چشمای قشنگت دنبالم میگردی و لبخند میزنی چه ذوقی میکنم من دوستت دارم هوارتا ...
5 تير 1390

دایی مسعود

رها خانمی سلام: رهای مامان ماشالله این چند وقت اینقدر شیرین کاری میکنی که همه حسابی عاشقت شدن دیگه راحت 4دست و پا میشی و دنبالم دور خونه راه میوفتی و خیلی قشنگ یاد گرفتی با دست هات بازی کنی و اگه مشغول شیطنت نباشی ازت بپرسم دستات کو میاریشون بالا (الهی من به فدای تو ) راستی چندروزه دایی مسعود اومده مرخصی آخه تویه یه پروژه راه سازی اطراف چابهار کار میکنه اینقدر براش لوس شدی و شیرین کاری دراوردی که میترسم دیگه نتونه برگرده جنوب امشب اینقدر دوتایی خندیدین که دل درد گرفتی خلاصه بلایی سر داداش ما آوردی که همش میگه رها . رها خانمم عاشقتم عسل مامان هوارتا..............
28 خرداد 1390

عاشقانه

زیباترین گل هستی سلام : رهای مامان الان که دارم اینارو تایپ میکنم شما تو خواب نازی بیدار باشی باید یه سره دنبال شما باشم ماشالله، اونقدر ناز خوابیدی که چند دقیقه کنارت نشستمو نگات کردم حقا که زیباترین عروسک خدایی عسل بانو . عزیزم از وقتی با او قدمای کوچولوت پا به این دنیا گذاشتی زندگی منو بابااحسان رنگ سبز تند گرفته باخودت سرزندگی برامون آوردی همه چی قشنگ شده راستش اونقدر دوستت دارم که میترسم باباییت حسودی کنه ، شیطون خانم که ماشالله وقتی بیداری 30 ثانیه یه جا بند نمیشی و با این کارات دلمو آب کردی عاشقتم ،دوستت دارم هوارتااااااااااااااااااااااااااااا ...
1 خرداد 1390

رها و کاراش

رهای مامان عسلکم سلام: بلاخره بعد از تلاش زیاد و کلی زحمت و باسر شیرجه زدن زیر تختو، فرشو .... اینا یاد گرفتی چهار دستو پا وایسی  ولی زودی خسته شدی و سر خوردی منو بابایی هم کلی بهت خندیدیم خیلی بامزه ولوشدی یه دفه ،ولی مامانی از وقتی یادگرفتی با سینه سر بخوری و جلو بری دیگه من باید فقط دنبال شما باشم که سر از جاهای خطر ناک در نیاری انشاالله همیشه اینجوری پر انرژی باشی عزیزم دوستت دارم قد ستاره های آسمون بوس بوس       ...
28 ارديبهشت 1390